فلسفه زندگی

فلسفه زندگی

فلسفه زندگی

فلسفه زندگی

فلسفه زندگی 6

مرگ یک شبه واژه است!

بسیاری مرگ را تهدید گر هستی من تلقی می کنند،

که گویی با مرگ هستی من پایان می پذیرد.

آنان مرگ را نیستی نا کزیری می دانند که فرا روی من است

 و می پندارند که با مرگ همه ی روشنایی ها آهسته آهسته به خاموشی می گراید و همه چیز

در گنگی و سکوتی وحشت انگیز فرو می رود،

و آدمی در گونه ای نا آگاهی مطلق محو و نابود می شود.

برای اینان، آدمی از عدم بر آمده و به دامان عدم فرو می رود.

اما مرگ نه تهدید گر هستی من،‌ که استمرار بودن من است.

هرگز نتوانسته و نمی توانم نیستی را به تصور در آورم،

و هرگز باورم نیست که هستی من در دامان عدم فرو خواهد رفت.

چگونه می توانم باور کنم که روشنایی هستی، یعنی روشنایی تو،

خاموشی می پذیرد؟

چگونه بپذیرم که غوغای شورانگیز تو خاموشی می گیرد؟

من فرزند روشنایی ام و به روشنایی باز خواهم گشت.

من در روشنایی تو جاودانه ام.

مرگ را واژه ای منفور می انگارند.

اما مرگ،‌ نه یک واژه، که یک شبه واژه است،

چرا که برای مرگ، با حضور تو، معنای محصلی نمی یابم.

مرگ تنها زمانی معنای محصلی می داشت که مرا به نیستی رهنمون می بود.

اما چگونه می توان از سیطره و قلمرو مستی تو برون شد؟

از مرگ می هراسند و می گریزند.

اما مرگ، همچون حیات، جلوه گاه هستی بیکرانه ی توست.

مرگ رویارویی با حضور پر حضور تر هستی توست.

مرگ یعنی تولدی برای حیات و زیستی بی پایان.

تنها آنان که حضور تو را نیافته اند از مرگ در هراسند.

مرگ حلقوم فریادی است که دعوت تو را بر ما بر می خواند.

با مرگ است که پرده در می افتد و رازی که همواره بر من پوشیده بوده است،

آشکار خواهد شد.

رازی که اندیشیدن به آن، جوهر آگاهی من است،

ومن با مرگ صدای نجوای رازی را خواهم شنید که کشف آن اشتیاق بخش حیات من بوده است.

آه چه مبارک سحری است پس از شبی دیر پای در آغوش حضور پر حضور تو آرمیدن،

و سر بر زانوان روشنایی تو فرو گذاشتن،

و در دامان پر مهر و پر عطوفت حضور تو چشم فرو بستن،

و به خوابی آرام رفتن،

تا پس از مجالی، برای حیات و شور و شوق دیگری بر خواستن،

و حکایت را آغازیدن و قصه ی دیگری را سراییدن

فلسفه زندگی 5

فلسفه‌ مرگ‌ از نظر قرآن

قرآن‌ دربارة‌ فلسفه‌ مرگ‌ می‌فرماید: «خداوند مرگ‌ وحیات‌ را خلق‌کرد تا شما را آزمایش‌ کند که‌ کدام‌ یک‌ نیکوکارتر هستید»،(ملک‌، آیه‌2). انسان‌برای‌ زندگی‌ ابدی‌ و کامل‌ و بدون‌ نقص‌ آفریده‌ شده‌ و زندگی‌ این‌ دنیا مقدمه‌آخرت‌ قرار داده‌ شده‌ است‌، تا در قالب‌ این‌ جسم‌ به‌ آن‌ کمال‌ برسد و باعبادت‌ استحقاق‌ آن‌ درجات‌ را پیدا کند. وقتی‌ به‌ کمال‌ رسید چون‌ زندگی‌جاوید و بدون‌ محدودیت‌ و نقص‌ در این‌ جهان‌ مادی‌ و محدود و در این‌ بدن‌مادی‌ ممکن‌ نیست‌، با مرگ‌ روح‌ کمال‌ او از این‌ تن‌ گرفته‌ می‌شود و به‌ جهان‌وسیع‌تر و کامل‌تر ـ که‌ ظرفیت‌ روح‌ را داشته‌ باشد و همه‌ نعمت‌هایش‌ ابدی‌ وجاودان‌ باشد ـ منتقل‌ می‌شود. یک‌ مثال‌، مطلب‌ را ساده‌ می‌کند. وقتی‌ نطفه‌ انسان‌ در دل‌ مادر بسته‌ شد،مقدار لازم‌ و زمان‌ لازم‌ برای‌ کمال‌ این‌ نطفه‌ و طفل‌ نه‌ ماه‌ است‌ و بعد از نه‌ ماه‌باید به‌ مکانی‌ و زمانی‌ مناسب‌ با مرحله‌ نهایی‌ کمال‌؛ یعنی‌، دنیا منتقل‌ شوددیگر نگه‌ داشتن‌ او در مکان‌ اول‌ به‌ مصلحت‌ و نفع‌ او نیست‌. با این‌ نگاه‌ مرگ‌خود نعمتی‌ الهی‌ و مطابق‌ حکمت‌ است‌

فلسفه زندگی 4

فلسفه مرگ

عبدالله نصری، استاد دانشگاه علامه طباطبایی طی مقاله ای در چهل و ششمین شماره فصلنامه علمی- پژوهشی قبسات که به موضوع مرگ پژوهی اختصاص دارد، آورده است: "مرگ یکی از بزرگ ترین معما های حیات بشری است که در طول تاریخ همواره مورد توجه متفکران بوده است و در میان متفکران اسلامی علامه محمد تقی جعفری از جمله شخصیت هایی است که تاملات بسیار در باب مرگ دارد".

وی اضافه کرده است: از نظر وی برداشت های مختلفی از مرگ وجود دارد که برخی از آنها مثبت و برخی نیز منفی است. این برداشت ها در تلقی هایی ریشه دارد که آدمی به فلسفه آفرینش و معنای زندگی دارد.به باور علامه جعفری تا برای پرسش های اساسی حیات انسان، یعنی"از کجا آمده ایم، به کجا می رویم و چرا باید برویم"؟ پاسخی پیدا نکنیم، نسبت انسان با مرگ تعبیر درستی نمی یابد.

وی با اشاره به اینکه علامه جعفری در آثار خود رابطه عمیقی میان معنای زندگی و مرگ برقرار می سازد، افزوده است: علامه جعفری با تقسیم حیات به معقول و طبیعی محض، تفسیر مرگ را در حیات معقول منطقی و مثبت و در حیات طبیعی محض منفی و ناپذیرفتی می داند. از نظر وی بدون تفسیر انسان و هستی نمی توان معنای درستی برای مرگ یافت.

این استاد دانشگاه علامه طباطبایی تصریح کرده است: گوش سپاری به مرگ و برقراری رابطه مثبت با آن، فرع بر نوع نگاه به عالم و آدم است. به باور علامه جعفری، گوش فرادادن به ندای مرگ سبب می شود تا آدمی اصالت پیدا کند در همین جاست که وی هماهنگ فیلسوفان اگزیستانس به ویژه هیدگر، توجه جدی به مرگ را در ارتباط با اصالت آدمی می داند.

عبد الله نصری در ادامه این مقاله تاکید می کند که از نظر علامه جعفری تامل در باب گذر عمر برای آدمی گاهی اضطراب آور است که با دگرگونی های درونی می توان بر آن غلبه کرد.